اینجا خانه ما| هم کتابخوانی، هم کتابخواری!زهرا رفته بود سراغ کتابخانه و یکی یکی کتاب ها را می انداخت روی زمین، انگار برای این وظیفه خطیر حق الزحمه گرفته باشد! رفتم کنارش، حواسش را پرت کردم و در حین چیدن کتاب ها در طبقه، - گروه زندگی: زهرا نشسته بود جلوی کتابخانه، یکی یکی کتاب ها را برمی داشت، نگاهی می کرد، بعضی ها را یک گاز می زد و بعد می انداخت کنار. کتاب های طبقه کودک را نشانه رفته بود و خوشبختانه هنوز به طبقه های دیگر دست دراز نکرده بود. می دانستم که اگر بخواهم گازانبری وارد عمل شوم و مانع کارش بشوم، قشقرق به پا می کند. مخصوصاً اگر ببیند همان لحظه می خواهم خرابکاری اش را جمع و جور کنم و مثلاً کتاب ها را برگردانم سر جای شان، بدجوری کلافه می شود و با شدت بیشتری برای خرابکاری وارد عمل می شود. رفتم کنارش نشستم و یکی از کتاب های جلد محکم کودکانه را برداشتم و گرفتم جلویش. سعی کردم توجهش را به شکل های کتاب جلب کنم، برایش با شکلک و ادا شعر آن صفحه را بخوانم و خلاصه حواسش را پرت کنم تا بعد در یک حرکت زیرپوستی، کتاب ها را بگذارم سر جای شان. حربه ام جواب داد و زهرا مشغول شکل های کتاب شد. هر صفحه را که باز می کرد، یکی دو تا گاز به لبه های آن صفحه می زد و بعد که از کتاب خواری چیزی نصیبش نمی شد، دست های تپلش را می کوبید روی تصاویر و ذوق شان را می کرد. برچسب ها: |
آخرین اخبار سرویس: |